به مناسبت 11 ارديبهشت 1396 (اول ماه مه 2017)

سارا قاضی و ياشار آذری
معضلات ناشی از سياست ها و بحران های سرمايه داری جهانی تنها به دست طبقه ی کارگر قابل برطرف شدن کامل است. از اين رو مسئوليت يافتن راه حل اساسی همواره بر دوش کارگران پيشرو و نيروهای انقلابی سنگينی می کند. طبقه ی کارگر تنها طبقه ای است که می تواند کل هستی را از فساد و تباهی سرمايه داری نجات دهد. در غير اين صورت سرمايه داری جهانی در ظرف پنجاه سال آينده کل کره زمين و هستی بر آن را به نابودی خواهد کشيد.

لنین 1904: «رفقای کارگر! اول ماه مه در راه است، روزی که کارگران تمامی سرزمین ها، باز شدن چشمانشان را به سوی یک زندگی آگاهانه، همبستگی اشان را در مبارزه علیه تمامی اشکال اجبار و اضطرار و ستم انسان به دست انسان، یعنی مبارزه برای رها ساختن میلیون ها زحمتکش از گرسنگی، فقر و حقارت را جشن می گیرند. در این پیکار سترگ، دو جهان چهره به چهره ی یکدیگر می ایستند: جهان سرمایه و جهان کار؛ جهان استثمار و بردگی، و جهان برادری و برابری.

در یکسو، مشتی ثروتمند خون آشام قرار دارند. آن ها هستند که کارخانجات و مراکز تولیدی، ابزارها و ماشین آلات را تصرف و میلیون ها جریب زمین و کوه هایی از پول را تحت مالکیت خصوصی خود درآورده اند. آن ها حکومت و ارتش را به خدمتگزاران، سگ های پاسبان باوفای ثروت انباشته ی خود مبدل کرده اند.

در سوی دیگر، میلیون ها نفر از محرومان جای دارند. کسانی که مجبورند به مشتی نوکیسه ی پولدار التماس کنند تا به آن ها اجازه ی کار کردن بدهند. با کار آن هاست که این افراد تمام ثروت ها را خلق می کنند؛ با این حال خودشان باید در تمام طول زندگی برای خرده ای نان مبارزه کنند؛ برای کار التماس کنند، توگویی صدقه می خواهند؛ نیرو و سلامت خود را با زحمات کمرشکن تحلیل ببرند، و در آلونک های محقر روستایی یا اتاق های زیرشیروانی و انبارهای زیرزمین در شهرهای بزرگ، از گرسنگی جان دهند.»

روند حرکت سیاست های نئولیبرالی سرمایه داری جهانی طی 35 سال گذشته، ثابت نموده که جز حمله به منافع و حقوق دموکراتیک طبقه ی کارگر که کمک به انباشت سرمایه بر روی سرمایه های مالی کلان شرکت های جهانی نموده، سیاست دیگری در چنته نداشته است. بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به عنوان مرکز قدرت جهانی امپریالیستی، تأمین منافع روزافزون سرمایه داران کلان را با اِعمال سیاست های ظالمانه در سطح بین المللی به طبقه ی کارگر تحمیل کرده است؛ سیاست هایی که سال به سال با تراکم سرمایه های عظیم، طبقه ی کارگر و اقشار متوسط جوامع را به فقر گسترده ای فرو برده است.

بحران ساختاری امپرياليزم در سطح جهانی که ناشی از روند تراکم و تمرکز سرمايه های مالی بی پايان مرحله نئوليبراليستی است، به وضعی رسيده که رشد تکنولوژی پيشرفته ی کامپيوتری را در کانال های خاصی به ابزار سلطه ی طبقاتی تبديل کرده است: مثل رشد صنايع نظامی (پهپاد يا هواپيماهای بدون سرنشين برای بمباران و جاسوسی) و نرم افزارهای کامپيوتری که در صنايع اتومبيل سازی، کامپيوترهای شخصی و موبايل ها(تلفن های همراه) برای جاسوسی و کنترل امور خصوصی افراد به کار برده می شود. قبل از حمله ی اخير آمريکا به سوريه، دونالد ترامپ بودجه ی بسياری از کمک های دولتی به مردم فقير اين کشور را قطع کرد. از جمله کمک ساليانه دولت به ارگان های مردمی به منظور تأمين يک وعده غذا برای تهیدستان. همزمان او درخواست افزايش بودجه ی نظامی 54 ميليارد دلاری را به کنگره ی آمريکا داد. در مقابل، پس از بمباران اخير سوريه، بهای سهام نظامی آمريکا ناگهان 5 ميليارد دلار افزايش يافت. در اين جا ديدن رابطه ی بين نوع پيشرفت تکنولوژيکی صنايع و منافع سرمايه داری بسيار ساده بوده و جهت آن به روشنی مشخص است. به عبارت ديگر در حال حاضر پيشرفت تکنولوژی در کشورهای امپرياليستی به هيچ وجه به منظور رفع نيازهای توده های مردم تحت ستم نبوده، بلکه صرفاً با جاسوسی در جهت، کنترل، سرکوب و کشتار آنان به کار گرفته می شود و در اين راستا بورژوازی کشورهای غربی ديگر شرمی در پنهان کردن اهداف واقعی خود ندارند.

ما لذا شاهد برهه ای هستیم که سرمایه داری جهانی (یا گلبالیزه شده) از تمام ترفندهای خود برای انباشت سرمایه استفاده نموده است: از زمان رونالد ریگان تا به امروز، به ویژه پس از فروپاشی بوروکراسی شوروی، پی در پی ابعاد جنگ های امپریالیستی در سطح جهان گسترده تر و ادامه هر جنگی طولانی تر شده است. به یاد آوردن نمونه های فراموش نشدنی (مثل حمله به یوگسلاوی و متلاشی کردن آن) و بی پایانی (مانند جنگ در افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و یمن) که بخش های پهناوری از سطح جهان را با خاک یکسان و میلیون ها انسان بی گناه را طی حدود 25 سال به طرق مختلف به چنگال مرگ سپرده و میلیون ها انسان دیگر را معلول و مجروح و آواره کرده، تصویر سیاهی را از آینده نظام سرمایه داری در سطح جهانی ترسیم می کند.

در ادامه این روند، طبیعتاً اقشار زحمتکش طبقه ی کارگر در کشورهای صنعتی اروپا و آمریکا نیز از این ستم طبقاتی و تهاجمات بورژوازی داخلی و سرمایه داری جهانی به منافع و حقوق دموکراتیکشان محفوظ نمانده اند. در پی سال هایی که سیاست های امپریالیستی در سطح جهانی، فقر، گرسنگی، شیوع بیماری، خشکسالی، بیکاری، معلول و مجروح جنگی و کشتارهای میلیونی را دامن زده در سطح کشورهای غربی نیز حلقه ی حیات را به تدریج اما به اندازه ای تنگ کرده که توده مردم اقشار میانی و پایینی این جوامع به عصیان آمده اند. آنان با چشمان خود ناظر از بین رفتن حقوق دموکراتیکی هستند که گذشتگانشان با دادن خون در مبارزه با بورژوازی کسب کرده بودند. سیل عظیم بیکاران و شاغلان فقیری که در جلوی خود آینده تاریکی را می بینند، هر روز شاهد از دست رفتن دستاوردهایی نظیر حق بیمه بیکاری، حق بیمه بیماری، حق اشتغال تمام-وقت با مزایا، حق مرخصی با مزایا، کمک هزینه به خانواده های کم درآمد، حق تعلق به اتحادیه و نظیر این ها بوده اند. این همه در حالی است که این مردم تحت ستم، همواره ناظر رشد صنایع تکنولوژیکی در ابعاد وسیع در کشورهای خود بوده اند.

برای مثال، آمار در مورد آمریکا که مهد «آزادی» و «دموکراسی» بورژوایی بشمار می آمد و در آن هر فردی به اصطلاح می توانست به هر خواسته ای برسد، نشان می دهد که تنها در دوران بعد از جنگ جهانی دوم و به مدت حدود 15 سال که سال های بازسازی بعد از جنگ به شمار می آمد، آمریکا (همین طور اروپا) برهه ای از رشد تولید ناخالص ملی را پشت سر گذاشت، زیرا که نه تنها جنگ و کشتار و تخریب، خود عامل فروش و ساخت و ساز تجاری و نتیجتاً انباشت و تمرکز سرمایه برای سرمایه داران جهانی بود، بلکه دوران بعد از جنگ نیز به عنوان دوران بازسازی، مرحله ی دیگری بود از رشد صنعت و تکنولوژی که برای مدتی بازار کاریابی را رونق بخشید (ناگفته نماند که توده ی عظیم کارگر، بخصوص اقلیت های نژادی و ملی و کارگران مهاجر اما باز هم با دریافت حداقل دستمزد، همواره تحت ستم طبقاتی بورژوازی آمریکا قرار داشته و هرگز از رشد وسیع ثروت ملی بهره ای نبردند). اما این رونق هم بعد از پشت سر گذاشتن نیمه اول دهه 1960 تدریجاً رو به افول رفت تا جایی که در دهه 1970 سرمایه داری وارد مرحله دیگری از بحران ادواری خود گردید و به عنوان «چاره» به سیاست های نئولیبرالی روی آورد که از دهه 1980 تا کنون به جز جنگ، کشتار، غارت کل کشورهای جهان، نتیجه دیگری نداشته و در ذات خود، اگر چه به انباشت ثروت های بیکران برای سرمایه داران جهانی انجامیده، اما در مقابل کل جوامع بشری، طبیعت و دنیای وحش را با آلودگی محیط زیست و افزایش دمای کره زمین بر اثر نابودی درصد بالايی از لايه ی اُزُن که تنظيم و تعادل آب و هوا را بر حسب شرايط طبيعی منطقه ای تعيين می کرد به لبه پرتگاه کشیده است. بهای این بحران های ادواری سرمایه داری را همیشه اقشار میانی و تحتانی طبقه ی کارگر پرداخت می کنند و سرمایه داران با چپاول ثروت ملی حتی در زمان سقوط اقتصادی، توانسته اند به تراکم سرمایه های خود بیافزایند، به ویژه برای شرکت های نفتی و صنایع نظامی که با حملات جنگی به مناطق مختلف جهان و دستیابی مستقیم به منابع نفتی و گازی (و سایر منابع زیرزمینی)، ثروت های کلانی را به ثروت های بی پایان قبلی خود افزوده اند.

آمار و تحقیقات موجود مؤسسات وابسته به بورژوازی، نشان می دهند که طی 35 سال اخیر به علت سیاست های نئولیبرالی سرمایه داری جهانی، شکاف اقتصادی بین اقشار میانی و تحتانی طبقه ی کارگر با بورژوازی به طور فجیحی  در آمریکا و اروپا بیش تر و گسترده تر شده است. در آمریکا برای نمونه از سال 1979 تا 2011، دستمزد متوسط کارگران آمریکا فقط 11% افزایش یافت (و آن هم تنها به این دلیل بود که در زمان بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا، حکومت او مقداری پول در بطن جامعه ریخت). در حالی که درآمد اقشار متوسط در همین مدت 37% و درآمد یک درصدی های جامعه آمریکا 131% افزایش پیدا کرد.

اقشار مختلف طبقه ی کارگر کشورهای اروپایی و کانادا نیز از این آسیب محفوظ نبوده اند. تحقیقات «سازمان رشد و همکاری اقتصادی» اروپا در فرانسه، بین سال های 1985 تا 2005 نشان می دهد که فقر و شکاف طبقاتی در سطح کشورهای اروپا و آمریکا همزمان با رشد اقتصادی این کشورها بالا رفت. به عبارت دیگر، تولید با رشد تکنولوژی به سرعت جلو رفته و سودهای کلان ایجاد نمود، اما در هنگام توزیع این ثروت، اقشار مختلف طبقه ی کارگر این جوامع هیچ سهمی نداشتند و این ثروت های عظیم مستقیماً بین صاحبان سرمایه و سهامداران صنایع تقسیم شد. این روند لاجرم در سال 2008 به رکورد بی سابقه اقتصاد سرمایه داری انجامید که تا به امروز هیچ یک از این کشورها نتوانسته از این رکورد خارج گشته و بحران را پشت سر بگذارد، بلکه با افزایش تورم دائم، اقشار وسیع طبقه ی کارگر به مرحله ی انفجار نزدیک شده اند که علائم آن همین سال های اخیر در زمینه ی انتخابات در آمریکا، فرانسه، ایتالیا، هلند و… و نیز بیرون آمدن انگلستان از اتحادیه اروپا به چشم خورد.

از سال 2008 تا کنون، اقشار تحت ستم جوامع اروپایی و آمریکا، در نتیجه عدم وجود احزاب بین المللی کارگری سوسیالیستی انقلابی که بتواند در مقابل این سیاست های خودکامه بورژوازی بایستد، از نظر سیاسی به دو دسته تقسیم شدند: یک دسته که از آگاهی کلی بیش تری برخوردار بودند، تن به تبلیغات تفرقه افکن بورژوازی میان اقشار مختلف طبقه ی کارگر نداده و به خیابان ها ریختند. در آمریکا برای مثال، در زمان انتخابات سال گذشته، این دسته به حمایت از «برنی سندرز» دست زدند و بعد از روی کار آمدن دونالد ترامپ نیز در برابر اغلب سیاست های دستگاه حکومتی او ایستادگی کرده و با گذاشتن تظاهرات مقاومت کرده اند. دسته دیگر که از آگاهی سیاسی کم تری برخوردار بودند در نتیجه ی عدم وجود یک حرکت سازماندهی شده انقلابی قوی از جانب احزاب کارگری سوسیالیستی/کمونیستی انقلابی، گول تبلیغات بورژوازی را خورده و در دام جریانات راست افراطی و فاشیست افتادند. مانند اغلب کسانی که به دونالد ترامپ رأی دادند، اما خود از فقیرترین و عقب افتاده ترین اقشار کارگر آمریکا هستند یا اقشار تحت ستمی که از احزاب نژادپرست در کابینه ها و پارلمان های اروپا دفاع می کنند و باور دارند که خرابی وضع اقتصادی کشورشان ناشی از حضور مهاجران و پناهجویان کشورهایی مثل افغانستان و سوریه در بازار کار است و یا باور کرده اند که «تروریزم» پدیده ای است که ریشه در مذهب اسلام دارد، نه ریشه در سیاست های روز کشورهای امپریالیستی و حاکمان بورژوای کشورهای پیرامونی که همپیاله ی امپریالیزم هستند، به منظور غارت مردم تحت ستم این کشورها. منبع خبری این گونه افراد در این جوامع، هرگز اجازه نمی دهد که این افراد به سخنان «هیلری کلینتون» گوش بکنند که در کنگره آمریکا اقرار کرد که طالبان و القاعده را دولت آمریکا با سرمایه های کلان ایجاد نمود! در نتیجه به جای جهت دادن خشم خود به سوی بورژوازی کشور خود و یا امپریالیزم در کل، خشم خود را متوجه مسلمانان، اقلیت های ملی و نژادی و مهاجران غیرسفیدپوست و پناهجویان می کنند. یا در انگلستان که تصور کردند، با بیرون آمدن از اتحادیه اروپا، اقشار تحت ستم این کشور می توانند خود را از شر وضع اقتصادی موجود رهایی بخشند. بیرون آمدن انگلستان از اتحادیه اروپا بخشی از برنامه ریاضت اقتصادی بیش تر دادن به طبقه ی کارگر این کشور است و خروج انگستان از اتحادیه اروپا نه تنها کمکی به وضع اقتصادی اقشار به فقر کشیده شده این کشور ندارد، بلکه وضع را وخیم تر هم می کند. اما آن قشر از این مردم ناآگاهی که گول این سیاست بورژوازی را خوردند، تصور می کنند که علت خرابی وضعیت اقتصادی انگلستان وجود مهاجران و پناهجویان است. در حالی که آمارهای بورژوازی نشان می دهد بر اثر سیاست های نئولیبرالی و به ویژه از سال 2005 تا کنون، حقوق و دستمزد کلیه ی اقشار زحمتکش انگلستان نه تنها نسبت به میزان تورم افزایش نیافته که به عقب هم رفته است. البته لازم به تذکر است که طبق آمار به دست آمده، قریب به 80% طبقه ی کارگر انگلستان به بیرون آمدن از اتحادیه اروپا رأی منفی داد و انگستان با رأی 52% در مقابل 48% موفق به گرفتن توافق مردم شد. به همین ترتیب آمار سال 2016 در آمریکا نشان می دهد که 43% از جوانان زیر سی سال سن، سوسیالیزم را به کاپیتالیزم ترجیح می دهند و در مقابل تنها 32% کاپیتالیزم را برگزیدند. طرفداران برنی سندرز نیز از اقشار مختلف تحت ستم در جامعه آمریکا اکثراً از نسل های جوان بودند.

بهر حال، منظور این است که سرمایه های مالی کلان با داشتن مؤسسات پرقدرتی مانند بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، کل اقتصادی جهانی را با سیاست های خود تحت کنترل گرفته اند. اين مراکز قدرت، در حقيقت کل قدرت سياسی و اقتصادی را در سطح جهانی به نحوی در دست گرفته اند که کليه ی حکومت های وقت در تمام کشورهای جهان يا عُمال مستقيم اين قدرت مرکزی هستند(حکومت های افغانستان، عراق، ليبی و…) و يا با معامله به نفع امپرياليزم حرکت می کنند(حکومت پاکستان، حکومت های عربی خليج فارس و…) و يا در تضاد با امپرياليزم هستند (ونزوئلا، بوليوی و حتی کوبا) که عوامل امپرياليزم درون آن ها دائماً در حال توطئه و ساختن شبکه های جاسوسی به منظور سرنگون کردن حکومت های منتخب مردم و جايگزينی آن ها با حکومت های بورژوائی فاشيست می باشند. در نتیجه ی آن، اقشار تحت ستم در هر بخشی از جهان به نوعی در آتش این سیاست ها می سوزند؛ از جنگ و کشتار گرفته تا فقر و درماندگی، هر کس که به طبقه ی سرمایه دار تعلق ندارد، در هر نقطه ای از جهان که باشد، در دام نظام سرمایه دار افتاده است.

به همین نسبت ایران نیز از کشورهای دیگر جهان مستثنی نیست. کم تر کسی است که در حال حاضر شکاف عظیم طبقاتی را بین خود و طبقه ی حاکم احساس نکرده باشد. وضع اقتصادی ای که نهایتاً امروز منجر به روی کار آمدن «فاشیزم نو» در اروپا و آمریکا شده، سه دهه است که در ایران و کشورهای پیرامونی دیگر حاکم بوده و به علت وجود سرکوب و استبداد شدید (در ایران) و جنگ (در سایر کشورها) کلیه حقوق دموکراتیک و انسانی آنان زیر پا گذاشته شده، چه رسد به حقوق طبقاتی! مردم ایران اکنون تشنه ی یک انقلاب کارگری سوسیالیستی هستند تا از این مخمصه ی نظام سرمایه داری خود را بیرون بکشند (حتی اگر آگاهانه چنین مطالبه ای را نداشته باشند؛ همه خواهان داشتن دموکراسی واقعی، برچیده شدن ستم انسان بر انسان و ستم سرمایه بر انسان، داشتن زندگی سالم انسانی و داشتن امکان رشد و پیشرفت هستند) و خیلی بهتر از مردم کشورهای غربی درک می کنند که چگونه طبقه حاکم ثروت ملی و حق مسلم آنان را چاپیده و دقیقاً به همین دلیل هم 35 سال است که با سرکوب، دستگیری، شکنجه و اعدام سعی در خفه کردن صدای هر اعتراضی برآمده است.

طبقه ی سرمایه دار حاکم بر ایران که تحت لوای مذهب اسلام و عبا و چادر خود، با پیاده کردن قوانین دوران بربریت، انقلاب 57 را از میسر خود منحرف کرده و از آن پس، تیشه به ریشه نیروهای جوان و انقلابی و کارگران مترقی کشور زده، به هیچ وجه به اصول اسلامی دوران بربریت خود در روابط سرمایه پایبند نیست. کلیه عناصر میلیادر رژیم، از سرمایه داران بزرگ خاورمیانه و از سهامداران بزرگ صنایع در سطح بین المللی هستند. بنیاد مستضعفان و سپاه پاسداران از سرمایه داران کلان خاورمیانه بشمار می آیند. به عبارت دیگر، بند ناف رژیم به سرمایه داری جهانی وابسته است. آن ها در روابط اقتصادی از نظام سرمایه داری برای بهره کشی از کارگران ایران و مهاجران افغانی سوء استفاده کرده و سودهای کلانی را به جیب می زنند. از طرف دیگر، به دلیل پایه های تاریخی و فرهنگی جامعه که از زمان صفویه ریشه در اسلام شیعه داشته، روابط اجتماعی دوران بربریت را به مردم ایران تحمیل کرده اند.

طبقه ی سرمایه دار حاکم بر ایران طی 38 سال گذشته، نه تنها منابع زیرزمینی و ثروت های گوناگون ملی را به جیب زده و در این راه خون کارگران و زحمتکشان را در شیشه کرده است، بلکه ساخت طبیعی محیط زیست ایران را هم متلاشی و بی ثبات نموده، به طوری که در حال حاضر، مردم ساکن مناطق مختلف ایران، با مشکلات آب وهوایی بی سابقه ای روبرو هستند. در گذشته وقتی مردم تهران می خواستند از آلودگی هوا فرار کرده و به مسافرت بروند، لااقل از امکانات آب و هوای سالم مناطق دیگر ایران بهره مند بودند. امروز، کمبود آب، هوای غبارآلود ناشی از طوفان شن، برای مردم مناطق مختلف ایران مانند استان های جنوبی کشور، اقتصادی این مناطق را به نابودی کشیده و فقر مادی شدیدی را به همراه انواع و اقسام بیماری های ناشی از آلودگی هوا به بار آورده است. موضوع به این سادگی ها خاتمه نمی یابد، علاوه بر گرانی و تورم کمرشکن که منجر به گرسنگی میلیون ها انسان در این کشور شده است، مواد غذایی اولیه مانند برنج، نان و شیر و… آلوده به مواد سمی و در نتیجه کشنده است. روزانه هزاران نفر تنها بر اثر بیماری های گوارشی ناشی از خوردن مواد غذایی آلوده از بین می روند. حقیقت این است که در ایران امروز، مردم زحمتکش و بیگناه اقشار مختلف کارگری نه تنها از بیکاری مزمن که به ویژه زندگی جوانان را به تباهی کشیده رنج می برند، نه تنها کارگران صنایع مختلف در ایران، برای سرمایه داران کار می کنند و کالا تولید می کنند و ثروت های بزرگی را برای صاحبان سرمایه ایجاد می کنند، اما خود ماه ها از حقوقی که بیش تر از حداقل دستمزد نیست، بهره ای نمی برند، بلکه دائماً در معرض کمبود مواد غذایی سالم و آب آشامیدنی سالم و هوای تمیز هستند.

اکنون پس از 38 سال که زندگی مردم تحت ستم روز به روز به نابودی بیشتر کشیده شده تا جایی که روزانه چندین نفر برای خلاصی از این زندان درد و رنج، دست به خودکشی می زنند و پس از تجربه آن همه دروغی که روحانی در زمان انتخابات گفت و در عوض به جز هزاران اعدام جوانان بی گناه اقشار تحت ستم جامعه، ارمغان دیگر با خود نداشت، رژیم انتظار دارد که این مردم باز هم در «انتخابات» شرکت کنند! تا خود مردم تصمیم بگیرند که می خواهند به دست کدام حکومت به دار آویخته شوند و کدام دار و دسته به حکومت رسیده و راحت تر مردم فقیر تحت ستم را غارت کند! احمدی نژاد با آن سابقه پلید گذشته خود، با کمال وقاحت باز هم کاندیدای ریاست جمهوری شده است. ظاهراً طبقه حاکم و دست اندرکاران امپریالیزم به این نتیجه رسیده اند که احمدی نژاد بهتر از دیگران می تواند سیاست های امپریالیستی را با ولع رژیم در چپاول مردم تحت ستم ایران گره بزند.

امروز در برابر تمام اقشار زحمتکش طبقه ی کارگر که حقوق بگیر هستند و یا از دستمزدهای ناچیز مشاغل غیررسمی و یا نیمه وقت می خواهند برخوردار شوند، مانند تمام اقشار مختلف کارگری در سطح جهان، تنها یک راه مبارزه باقی مانده است و آن ایجاد هسته های کارگری سوسیالیستی کاملاً مخفی برای ایجاد حزب پیشروی کارگری با برنامه انقلابی به منظور انجام انقلاب سوسیالیستی است.

در تاریخ، فاشیزم را در شرایط خاصی در یک یا چند کشور تجربه کرده ایم. اما امروز با فاشیزم به شکل تازه ای روبرو هستیم: امروز سیاست های فاشیستی بورژوازی، در تمام کشورهای جهان، از طریق کنترل مرکزی سرمایه داری جهانی در سطح جهان اعمال می گردد. این «فاشیزم نو» در کشورهای عقب نگهداشته شده، با جنگ و کشتارهای دسته جمعی، این مناطق را به نابودی کشیده و تمام زیربنای اجتماعی و اقتصادی این کشورها را به صفر رسانیده و سپس شروع به بهره برداری از منابع زيرزمينی این مناطق می کند (مثل افغانستان و عراق) و در کشورهای غربی نیز با برقراری حکومت پلیسی توده مردم تحت ستم را به سکوت و خفقان شدید کشیده است. کشورهایی نیز که تا کنون به وسیله ی جنگ نابود نشده اند، به وسيله ی عوامل سرمایه داری جهانی آن چنان تحت فقر و فشار اقتصادی قرار دارند که بدون جنگ میلیون انسان در اين کشورها رو به مرگ هستند. البته ناگفته نماند که جنگ به این مناطق هم خواهد رسید، مگر این که طبقه ی کارگر انقلابی بلند شود و در مقابل نظام سرمایه داری بایستد و آن را از پای درآورد.

بعد از جنگ جهانی دوم، سرمایه داری، کشورهای جهان را به سه دسته تقسیم کرده بود: آمریکا جهان اول، اروپا جهان دوم و بقیه (به غیر از اقمار شوروی) جهان سوم نامیده می شدند. امروز اما، در کل جهان، بدون در نظر گرفتن منطقه، جوامع به طور یکسان به دو طبقه ی سرمایه دار و کارگر تقسیم شده اند. طبقه سرمایه دار جهانی، زندگی کل طبقه کارگر جهان را از همه نظر تحت کنترل خود قرار داده است، زیرا که تمام امور جامعه به اقتصاد آن ختم می شود و اقتصاد تمام کشورهای جهان، تحت کنترل سرمایه داری جهانی است. اگر در سودان و اریتره مردم از خشکسالی و جنگ می میرند، در اروپا و آمریکا مردم فقیر بر اثر نداشتن سرپناه مناسب و گرسنگی در زمستان های سرد و تابستان های سوزان جان می دهند. لذا شرایط در سطح بین المللی برای طبقه ی کارگر و اقشار تحت ستم روز به روز یکسان تر می شود و در نتیجه راه حل آن نیز یکسان و مشترک می گردد: انقلاب سوسیالیستی.

از این رو ما اصول و اهداف زیر را پیشنهاد می کنیم:

1- ایجاد حزب پیشرو انقلابی همراه با پيشروی کارگری در ايران، از طريق ايجاد و گسترش هسته های کارگری سوسياليستی کاملاً مخفی و کميته های مخفی عمل در واحدهای اصلی اقتصادی، صنعتی و روستائی.

2- برنامه و استراتژی انقلابی به منظور انجام انقلاب سوسياليستی با تکاليف مرکب (تکاليف دموکراتيک به همراه تکاليف سوسياليستی).

3- احيای حزب پيشروی انقلابی بين المللی، برای سرنگونی سرمايه داری و امپرياليزم جهانی و تشکيل جامعه ی سوسياليستی و تکامل آن به جامعه کمونيستی.

4- دفاع از مبارزات انقلابی طبقه کارگر در سطح جهانی.

5- سرنگونی رژيم سرمايه داری حاکم بر ايران و نابودی حاکميت سرمايه، از طريق اعتصاب عمومی سياسی و قيام مسلحانه در راستای استقرار ديکتاتوری انقلابی پرولتری و دموکراسی کارگری.

6- تسليح کارگران و دهقانان فقير تا برقراری سوسياليزم و زوال هرگونه دولت.

7- تشکيل «جمهوری شورائی» در راستای برقراری حاکميت شوراهای کارگران و دهقانان فقير به مثابه تنها دولت پاسخ دهنده به مسائل انقلاب.

8- ايجاد شوراهای شهری و روستائی و تحقق خواست کنترل کارگری و دهقانان فقير بر توليد و توزيع در راستای تحقق اقتصاد با برنامه بر اساس مديريت کارگری.

9- لغو حکم اعدام، و رفع هرگونه تبعيض عقيده، جنسی، نژاد و مرام.

10- دفاع از تشکيل مجلس مؤسسان دموکراتيک متکی بر ارگان های مسلح خودسازماندهی زحمتکشان

پیشبرد اهداف بالا بدون رعايت اصول زير غيرممکن است:

1- افشاء و مبارزه ی بیرحمانه با جریانات خیانتکار مثل حزب توده و اکتریتی ها

2- مبارزه ی افشاگرانه و نقد جریانات استالینیست، مائونیست، سانتریست و استالینیست های تروتسکیست نما

3- مبارزه ی محکم و بیرحمانه با بوروکراسی به هر شکلی درون تشکیلات کارگری انقلابی، به ویژه با بوروکراسی در سطح رهبری. اين کار تنها از عهده ی يک تشکيلات سوسياليستی/کمونيستی انقلابی بر می آيد.

4- رعایت اکید اصل مخفی کاری. کادرها در هر سطحی بايد کاملاً مخفی باشند، تفاوت بين عمليات مخفی و نيمه مخفی و علنی کاملاً مشخص باشد.

با به راه انداختن بحث بوروکراسی و نقش و تأثير آن درون تشکيلات انقلابی کارگری می توان عوامل بوروکرات نفوذی را که جز جاسوسی برای بورژوازی و خيانت به طبقه ی کارگر نقش ديگری ندارند، شناسائی کرد. زيرا تمام اين عناصر از مقطع منافع شخصی و طبقاتی خود حرکت می کنند. آن ها برای پيشبرد جنبش انقلابی عمل نمی کنند بلکه از قِبَلِ اين جنبش تغذيه می کنند و در اين راه از مخدوش کردن حقايق موجود در مبارزات طبقاتی روی گردان نيستند.

سیر رویدادهای اخیر در سطح جهانی و کودتای جریانات راست افراطی، نژادپرست، ضد مهاجر، ضد زن درون نظام سرمایه داری، موقعیت را در سطح جهانی بسیار ملتهب ساخته است: از یک طرف ادامه جنگ های سال های پیش، از طرف دیگر تهدید آمریکا به جنگ های اتمی و در نهایت نابودی هستی به هر شکلی بر روی کره زمین در دستور کار سرمایه داری جهانی قرار دارد و ایران از این گرداب مصون نیست. وقت آن رسیده که طبقه ی کارگر در ایران و کشورهایی که هنوز به نابودی کامل کشیده نشده اند، موقعیت را دریافته و اقدام به ساختن حزب انقلابی کاملاً مخفی در داخل و «بین الملل انقلابی» در سطح جهان بنماید. صِرف احتمال جنگ گسترش جنگ در اطراف جهان(مثل تمايل فعلی دولت آمريکا برای حمله به کره شمالی)، کافی است که کلیه ی اقشار تحت ستم هر جامعه را متوجه مسائل سیاسی اساسی نموده و آنان را از افتادن در دام تبلیغات بورژوازی محفوظ نگهدارد.

در این برهه، دیگر به اعتراضات و تظاهرات اقشار متوسط جامعه علیه جنگ نمی توان اکتفا کرد. در دهه ی 1960 مردم آمریکا علیه جنگ ویتنام بلند شدند و با نشان دادن مخالفت خود از طریق تظاهرات عظیم خیابانی در نهایت توانستند دولت سرمایه داری آمریکا را از ادامه ی جنگ باز دارند. در آن زمان اما، کاری که این اقشار میانی جامعه نتوانستند بکنند، جلوگیری از شروع جنگ ویتنام بود؛ جنگی طبقاتی که به کشته شدن میلیون ها ویتنامی و سرباز آمریکایی انجامید. جنگ ویتنام یک جنگ طبقاتی بود، زیرا که علیه انقلاب طبقه ی کارگر آن کشور انجام شد. از نظر ما مهم نیست که رژیم حاکم بر ویتنام شمالی یک رژیم استالینیستی بود؛ برای ما مهم این است که طبقه ی کارگر آن کشور انقلاب کرد و امپریالیزم آمریکا رفت تا انقلاب آن کشور را با نابودی طبقه ی کارگر آن خنثی نماید. از طرف دیگر، اکثریت قریب به 90% سربازان آمریکایی که به جنگ رفتند و بخصوص در جنگ ویتنام کشته شدند، از خانواده های اقشار مختلف کارگری و سیاهپوستان فقیر این کشور بودند. اغلب آن ها از ترس این که به سربازی بازخوانده نشوند، داوطلبانه رفتند تا دوره ی خود را کوتاه تر کنند. اکثریت قریب به کل این سربازان به این جنگ اعتقاد نداشتند، به ویژه سیاهپوستان آمریکا. در طول جنگ، فرماندهان و قشر بورژوای ارتش آمریکا خود، هرگز مستقیم در جنگ شرکت نداشتند و فرزندان این قشر نیز به عناوین مختلف از رفتن به جنگ معاف می شدند. امپریالیزم آمریکا از طبقه ی کارگر خود به عنوان طعمه در جنگ ویتنام استفاده کرد، تا محل های نیروهای مبارز ویتنام شمالی را شناسایی نماید. سربازان زمینی جملگی از خانواده های فقیر و اقشار تهیدست طبقه ی کارگر بودند. آن ها در کشتزارهای ویتنام شمالی جلو می رفتند و با نیروهای ارتش ویتنام شمالی برخورد می کردند، تا فرماندهان نیروهای هوایی محل سربازان ویتنامی را از این طریق کشف کرده و آن ها را بمباران کنند. لذا این جنگ کاملاً جنگی علیه طبقه ی کارگر ویتنام شمالی و طبقه ی کارگر آمریکایی بود. امروز نیز ماهیت جنگ های امپریالیستی تغییر نکرده، پس لازم است که برای مبارزه با آن از تجربیات تاریخی گذشته بهره گرفته و بیش از این اجازه تجاوز، غارت و کشتار به امپریالیزم و بورژوازی محلی نداد. از هم اکنون لازم است که به آموزش نظامی و مسلح شدن نیروهای انقلابی کل طبقه ی کارگر از هر قشر تحت ستمی به رهبری انقلابی حزب پیشروی کارگری سوسیالیستی پرداخت.

طبقه ی کارگر جهان باید نه تنها مانع بروز جنگ جهانی سوم شده، بلکه باید مانع جنگ افروزی سرمایه داری جهانی در مناطق مختلف جهان گردد. برای این منظور باید متناسب با وضعیت هر کشوری، از امکان نظامی بورژوازی برای آموزش نظامی خود استفاده کرده و در صورت بروز جنگ، به ایجاد میلیشای انقلابی پرداخته و جنگ های امپریالیستی را به جنگ های طبقاتی تبدیل نمايد. در صورت آمادگی طبقه ی کارگر هر کشور، جنگ های امپریالیستی هم چون گذشته، می تواند مبارزات طبقاتی ستمدیدگان را شعله ور گرداند. هم اکنون آسیبی که منطقه خاورمیانه بر اثر انفجار بمب ها و پراکنده شدن مواد شیمیایی کشنده ناشی از 15 سال جنگ مداوم در آن منطقه دیده، باعث آسيب ديدگی فجيح طبیعت، حیوانات و نوزادان مردم این منطقه شده است. مردم ایران نمی توانند منکر تأثیرات مواد شیمیایی و بمب های منفجر شده در عراق و افغانستان و بر روی مردم کورد و جنوب ایران باشند. انواع و اقسام بیماری های قلبی، تنفسی، غدد داخلی (مثل سرطان) و به دنیا آوردن نوزادان معلول و یا با بیماری های اعصاب و مغزی در این مناطق ایران ناشی از جنگ در مناطق همسایه است، چه رسد به این که نیروهای امپریالیستی مستقیم وارد عمل شوند. باید پیش از آن که شرایط وخیم تر و شاید جبران ناپذیرتر گردد، جلو ماشین ویرانگر نظام سرمایه داری را گرفت.

وظيفه ی ما- الغای سيطره ی سرمايه داری.

هدف ما- سوسياليزم.

شيوه ی ما- انقلاب پرولتاريائی.

برقرارباد همبستگی بين الملل انقلابی سوسياليستی

سارا قاضی و ياشار آذری

15 آوريل 2017

26 فروردين 1396

این نوشته در سارا قاضی و ياشار آذری ارسال شده. این نوشته را نشانه‌گذاری کنید.

بیان دیدگاه